محمّد(ص)،لحظه اي در کار خويش درنگ نداشت.آنچه را از مردم مي خواست،ساده و معقول و با فطرت سالم يک انسان،هماهنگ بود.مسائل فلسفي پيچيده و گنگي نبود که براي فهمش نيازي به کسب علوم و فلسفه و يا انديشه هاي پيچ در پيچ باشد.سعادت انسان و نجات و کمال يک جامعه نيز به همين اصول فطري ساده و معقول بسته است:


«تنها الله را بپرستيد،در برابر هيچ کس و هيچ چيز جز او تسليم نشويد،به يکديگر خيانت نورزيد،دختران تان را از ترس ننگ يا فقر نکشيد،بيهوده به روي هم شمشير نکشيد،به سخنان شاعران تان که با سخنان گيرائي،گروهي را به غرض،لکّه دار مي سازند و گروهي را در ستايش به دروغ،عزّت و پاکي و نيکي مي بخشند و نفوس را با خيالات واهي و شهوت و غارت و تحريک به فساد و کبر و گستاخي و تفاخرات نژادي و خانوادگي به تباهي مي کشند گوش ندهيد.يتيمان را بنوازيد،گرسنگان را سير کنيد.از کاهنان و جنّ گيران و جادوگران دوري کنيد.يکسره در تجارت غرق نگرديد.از ستم و دروغ و خيانت و نفاق و خرافه و خونريزي و قساوت و رباخواري و غرور و کينه،خود را رها سازيد».


با مردم نرمي و مهرباني اي شگفت داشت،با پيروان اديان ديگر نيز رفتارش با ادب و محبّت و احترام همراه بود و اين هنگامي بود که سخن از اخلاق و انسانيّت بود.


امّا در مبارزه،هنگامي که سرنوشت جامعه مطرح است،خشن و بي رحم بود،نماز را سخت دوست مي داشت؛امّا در آن افراط نمي کرد و آن را طولاني نمي نمود و ديگران را نيز بدان سفارش مي کرد.


زندگي اش پارسايان و زاهدان را به ياد مي آورد.زره اش نزد يهودي اي در گرو بود و پس از مرگ،ابوبکر قرضش را پرداخت و آن را پس گرفت.گرسنگي را بسيار دوست مي داشت و شکيبائي اش را بر آن مي آزمود.گاه خود را چندان گرسنه مي داشت که بر شکم اش سنگ مي بست تا آزار آن را اندکي تخفيف دهد.گوئي در اين حال،ضعف خويش و هم قدرت خويش را آزمايش مي کرد و نيز روح خود را از خو کردن به «روزمرّگي» باز مي گرفت و خود خويش را از «حالت رسوبي» و «روح متوسّط» که خاصّ زندگي هاي سير و پُر است،با تازيانهء رنج،بر مي کَند و از زمين دور مي ساخت.به گفتهء عايشه،در سراسر عمر هيچ گاه در يکبار،دو غذا نخورد؛اگر خرما مي يافت،نان نمي خورد و اگر نان مي خورد خرما نمي خورد.با اين همه،از احياي روح صوفيانه و ترک دنيا و رياضت در جامعهء خويش سخت مي هراسيد و با آن مبارزه مي کرد.عثمان ابن مظعون و عبدالله ابن عمروعاص(عمروعاص معروف!)را که تحت تأثير رهبانيّت و خُلق و خوي مسيحيّت،روزهاي پياپي را بي افطار روزه مي گرفتند و از زن و خانه و زندگي،دل برگرفته بودند،به شدّت منع کرد و گفت:«من پيغمبرم و افطار مي کنم و شب را مي خوابم و مي خورم و زن مي گيرم و هرکه از سنّت من پيروي نکند،از من نيست».


ادامه دارد.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نگین طبیعت Benjamin Jeffrey سفر و گردشگری با تریپ تو تریپ mofaghbash Mark دکلمه های رضا پیربادیان مرجع مقالات کاربردی برای استفاده از وسایل برقی نمونه سوالات آیین نامه 98-99