پنجاه و شش) توحيد و شرک،دو نظريهء فلسفي صرف نيست،بلکه واقعيتي زنده و زاينده در عمق فطرت انسان،متن زندگي و در قلب درگيري و تضاد و حرکت تاريخ و جنگ طبقاتي مردم است.شرک مذهب است،مذهب حاکم بر تاريخ.ترياک مردم!بندگي مردم با تنها عامل آزادي مردم،مرگ و ذلت مردم،با سرمايهء حيات و عزت مردم!چگونه؟با مسخ مذهب به وسيلهء مذهب!نفاق بزرگ تاريخ:ابليس در رداي تقدس الله!توحيد در خدمت شرک!مذهب در دست خداوندان زمين،آيات اهريمن!خنّاس!
پنجاه و هفت) تثليث،سه شريک يک شرکت! اولي سر خلق را به بند آورده است و دومي جيبش را خالي کرده و سومي،شريک هردو،در سيماي روحاني در گوشش خوانده است که:هر اعتراضي،اعتراض بر مشيّت الهي است،به داده و نداده اش شاکر باش!امر به معروف و نهي از منکر؟آري؛اما اولا شرطش اين است که علم و تقوي داشته باشي و ثانيا يقين به تأثير و حصول نتيجه اش داشته باشي و ثالثا اگر احتمال ضرري باشد،تکليف ساقط است!!!
پنجاه و هشت) اما عمل امام حسين(ع) را مي بينيم که خود در وصيتي که به برادرش محمد حنفيه نوشت،رسما اعلام کرد که براي امر به معروف و نهي از منکر قيام مي کند، و ديديم که ضرر و حتي خطر داشت و ظاهرا نتيجه و اثر نداشت!(مي بينيد مذهب عليه مذهب،اسلام عليه اسلام و تشيع عليه تشيع را ؟!)
پنجاه و نه) بردگي را مي کوبي،خواجه،خان مي شود و برده را دهقان مي کند،فئوداليسم را به انقلاب کبير مي شکني،خان،سرمايه دار مي شود و دهقان را کارگر مي کند!
شصت) خاندان محمد(ص) کشته و زنداني،قرباني غصب و ظلم و قتل عام و اسارت و خاندان ابوسفيان و عباس،وارث محمد(ص)!علي در برابر،براي ادامهء سنت پيامبر(ص)پايداري مي کند و رهبران راستين دويست و پنجاه سال با خلافت مي جنگند و شهيد مي شوند و پيروان حق پرست شان،پرچم ولايت را در حکومت ظلم به دوش مي کشند و راه سرخ تشيع را در حاکميت سنت جاهلي و خلافت اشرافي پيش مي گيرند و براي نابودي رژيم جور و نظام ظلم،امامت و عدالت را شعار مذهب خويش مي گيرند.و پس از هزار سال جهاد و شهادت در راه امامت و عدالت،ناگهان خليفه شيعه مي شود و سلطنت صفوي وارث ولايت علوي مي گردد و دارالخلافه،عالي قاپو.در اروپا رنسانس بر کليسا پيروز مي شود و علم جانشين دين مي گردد و مدارس قديمه(اسکولا)در برابر دانشگاه هاي جديد،متروک مي شوند و دانشمندان،روحانيون را به گوشه هاي معابد مي رانند؛بلعم باعورا از کليسا به دانشگاه مي آيد!
شصت و يک) تقوي از ريشهء وقي به معني حفظ کردن است؛نه پرهيز کردن.معني مثبت دارد و منفي ترجمه کرده اند تا منفي بفهمند و منفي عمل کنند.تقواي ستيز است و نه فقط تقواي پرهيز!
ادامه دارد.
درباره این سایت