و اين است که ژنرال سوستل فرانسوي که گرگ وحشي استعمار فرانسه در افريقا بود،گفت:«قرآن يک کتاب مذهبي نيست،کتابي است ضدّ مذهبي که به جاي دعوت به پارسائي و عبادت و صلح و عفو و انديشيدن به خدا و مرگ و روح و اسرار متافيزيک و فلسفهء حيات و سرنوشت نهائي انسان،اعراب را به جنگ و پيروزي و انتقام و سرکشي و جهانگيري و غنيمت گري مي خواند و .هيچ کتابي به اندازهء قرآن،در ميان تودهء پست،تحريک آميز و شورشي نيست و با کلمات جادوئي و موسيقي پرهيجان خود،بر روي عقده ها و خصومتها اثر نمي گذارد و انگيزهء غرور و کينه جوئي و التهاب سياسي را برنمي انگيزد.». و گلادستون را شنيده ايد – نخست وزير يهودي مسلکي که استعمار انگليس را جاني دوباره داد – که در محلس انگليس،قرآن را به خشم بر روي تريبون کوفت و گفت:«تا اين کتاب در ميان مسلمانان باشد،امنيّت و اطاعت سرزمينهاي مسلمان نشين در برابر استعمار انگليس محال است».
اين دشنامها،از زبان دشمنان آگاه و آشنائي است که بيش از هر کسي اثر اين کتاب را بر انديشه و احساس و جامعهء انساني – در آن سالها هنوز مسلمانان با آن آشنا بودند – تجربه کرده اند.اينها قضاوتشان در زمينهء نقش اجتماعي و فکري قرآن در بيداري و حرکت و سربلندي و رهائي جامعه ها،از نظريّات مفسّران و دانشمندان،عيني تر و مسلّم تر است،چون هم دشمنند و از تعصّب ديني به دورند و هم مرد جامعه و سياست و تماسّ با عمل و واقعيّت اند و با مفاهيم انتزاعي و ذهني و خيالي بيگانه اند.
و راست مي گويند،گرچه با لحن استعمارگران مردم مسلمان سخن مي گويند و از جبههء دشمن اسلام،که از بيداري و رستاخيز و دشمن شکني و نابردباري مسلمانان در برابر ستم و و غارت در رژيم استعماري رنج مي برند و ملّت نجيب سر به راه امنيّت پرست و بي درد سر و پرتحمّل و محافظه کار و «صلح کلّي» و قانع و معتقد به فلسفهء «الخير في ما وقع» و يا متديّن به دين آخرت پرستي و بيزار از دنيا و زاهد و صوفي مآب فارغ از شور و شرّ زندگي دنيا را در افريقا و آسيا و امريکاي لاتين مي پسندند! اينان بهتر از هر کسي حسّ مي کنند که چگونه قرآن – اگر خوانده شود – نه مثل يک ورد نامفهوم و براي ثواب آخرت و نثار ارواح ننه و بابا؛بلکه مثل يک کتاب،بيداري و حرکت و عزّت مي آفريند و نيروي ايمان تبديل به قدرت و عصيان عليه ظلم و ذلّت و جهل مي گردد.
ادامه دارد.
درباره این سایت