بيست و چهار) ابراهيم وار زندگي کن،و در عصر خويش،معمار کعبهء ايمان باش،قوم خويش را از مرداب زندگي راکد و حيات مرده و آرام خواب و ذلت جور و ظلمت جهل،به حرکت آر،جهت بخش،به حج خوان،به طواف آر.



بيست و پنج) طواف،انسان است،خودباختهء حقيقت؛و سعي،بشر است،خودساختهء واقعيت؛طواف،انسان متعال؛و سعي،انسان مقتدر.


بيست و شش) و حج،جمع ضدين!حل تضادي که بشريت را در طول تاريخ گرفتار کرده است:ماترياليسم يا ايده آليسم؟عقل يا اشراق؟دنيا يا آخرت؟برخورداري يا زهد؟مائده هاي زميني يا مائده هاي آسماني؟ماديت يا معنويت؟اراده يا مشيّت؟و بالاخره،تکيه بر خدا يا بر خويش؟و خداي ابراهيم(ع) به تو مي آموزد که:هردو!آموزشي نه با فلسفه،با عرفان،با علم،با کلمات،که با نمونه:يک انسان.


بيست و هفت) آهنگ کعبه کردن،حج نيست،قبلهء حج،کعبه نيست،در آغاز،چنين مي پنداشتي،اين خطاست،اکنون بياموز که حج،به کعبه رفتن نيست،از کعبه رفتن است.اکنون،تو،اي که در بلند ترين قلهء بندگي،به آزادي رسيده اي و در کمال بي خودي،به خود،شايستگي آن را يافته اي که بگويندت:از کعبه بگذر!تا کعبه،کعبه قبله بود تا جهت را گم نکني،تا قبله هاي ديگر نفريبندت،در کعبه،قبله جاي ديگر است،آهنگ آن جا کن،آهنگ سفري بزرگ،بزرگتر از سفر کعبه:حج اکبر!


بيست و هشت) همه جا سخن از حرکت است،حرکت ذاتي(گشتن) و حرکت انتقالي (بازگشتن)!و همه جا سخن از اليه است؛ نه فيه ! [انا لله و انا اليه راجعون] و اين است که در مني رهايت مي کند و اين است که در بازگشت از عرفات،به کعبه نمي رسي!تا پشت ديوار مکه مي آيي،که قرب هست و نيل نيست!پس حج،از کعبه تا عرفات رفتن است و از عرفات،به سوي کعبه تا مني بازگشتن!


بيست و نه) عرفات،سخن از شناخت است:علم؛مشعر،سخن از شعور است:فهم؛و مني،سخن از عشق است:ايمان!؛از کعبه ناگهان در عرفات: (انّا لله)؛و از عرفات،به سوي کعبه،منزل به منزل،در بازگشت: (انّا اليه راجعون)!پس عرفات،آغاز است،آغاز آفرينش ما در اين جهان!


سي) عصيان يعني که اراده اي در برابر ارادهء خداوند!يعني که آزادي،در برابر جبر طبيعت،يعني که انتخاب،پس مسئوليت،خودآگاهي و در نتيجه تبديل باغِ سيري و سيرابي و بيدردي به زمينِ نيازمندي،عطش و رنج:هبوط!


سي و يک) همه مي پندارند که اول بايد شعور باشد،تا بتواند به شناخت برسد،بشناسد!اما آفرينندهء شناخت و شعور،برعکس،مي گويد:از برخورد،برخورد دو جنس متضاد،تصادم دو انديشه،پيوند و پيدايش نخستين تصادم و تفاهم،پايان زندگي فردي و آغاز نخستين اجتماع،خانواده،پيدايش عشق خودآگاه و به هر حال،يکي شدن دو انسان،شناخت پديد آمد و با آن،انسان در زمين،و سپس،سير تکاملي شناخت،به شعور پيوست و علم،قدرت فهم را افزود و آگاهي،خودآگاهي زاد!عينيت،مايه و پايهء ذهنيت است و در رابطهء ذهن با عالم خارج و در اتصال با واقعيت،عقل رشد مي کند و ادراک نيرو مي گيرد و قدرتهاي معنوي آدمي مي شکفد.


ادامه دارد.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

iranianbrightway کلینیک کاشت موی شیرزادگان آسمون Brandi همراز Liz محصولات کیهان ویستا سازه